پایان سازمان زحمتکشان

بحران ناسیونالیسم کرد و مسئله تعیین تکلیف کومله

سیاوش دانشور


بحران سازمان زحمتکشان را باید برخلاف اظهارات طرفین مجادله و آنچه که خود میگویند بررسی کرد. پراتیک این سازمان، سیاستها و نتایج امروز آن توضیح دهنده بحران این جریان دست ساز است. این بحران در کلیت خود جزئی از بحران استراتژیک نیروهائی در اپوزیسیون ایران است که استراتژی سیاسی خود را به استراتژی آمریکا گره زده بودند. مسئله بسادگی اینست که اتوپی حمله آمریکا به ایران و تبدیل عناصر و جریانات دست راستی به چرخ پنجم ارتش آمریکا دود شده و هوا رفته است. نتایج این شکست از جریانات  ناسیونالیسم پرو غرب تا ناسیونالیسم کرد، بخشهائی از جمهوریخواهان تا مجاهدین خلق را درنوردیده است. جریان اصلی تر راست پرو غرب تلاش کرد خود را با وضعیت جدید تطبیق دهد و منتظر دور بعدی شود. از خیر چلبی شدن گذشت و در کنار ملی اسلامی ها به حداقلی از تئوریهای رنگ و رو رفته با ویترین "مدنی" قانع شد. امروز از رضا پهلوی و حزب مشروطه و عناصر و جریانات راست پرو غرب و سلطنت طلب تا مریم رجوی و قدیم چپهای کنفدراسیونی، از تازه دمکراتهای نظم نوینی تا جمهوریخواهان نیمه مصدقی - نیمه شاهی، محصولات "لیبرال" بیرون جهیده از جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران، در رنگین کمانی از رفراندم و مبارزه مسالمت آمیز و "انقلاب مخملی" سیاست حفظ خود را درپیش گرفته اند. در کمپ ناسیونالیسم کرد هم وضع بدتر است. نظم نوین جهانی و استراتژیهای مبتنی برآن نیروهای متناسب خویش را به صحنه فراخواند. حزب دمکرات کردستان ایران که با چرخش به فدرالیسم خود را با سیاست های نظم نوینی تطبیق داد، تشکیل سازمان زحمتکشان، و طرفداری پروپاقرص از حمله آمریکا و ارتجاع فدرالیستی، چیزی نبود جز توهمات تکرار سناریوی طالبانی و بارزانی در کردستان ایران. با بی افق شدن و شکست این استراتژی، حزب دمکرات بعنوان جریان اصلی ناسیونالیسم کرد توان مقاومت در مقابل آوارهای این بحران را نداشت و تکه پاره شد. بعید است که حزب دمکرات با وضعیت کنونی اش در آینده کوتاه مدت توان بازسازی ناسیونالیسم کرد را در قامت یک جریان قابل قبول ناسیونالیستها داشته باشد و اساسا همین ناتوانی سیاسی اش در بسیج ناسیونالیسم کرد در کردستان ایران یک زمینه مادی تشکیل سازمان زحمتکشان بود. چرخش به سمت فدرالیسم اشتباه مهلک و غیر قابل جبران حزب دمکرات بود که امروز در بن بست استراتژی فدرالیسم، که چیزی جر اتکا به ارتش آمریکا برای سهمگیری از قدرت سیاسی منطقه ای نبود، تاوان سنگینی پرداخت میکند. سازمان زحمتکشان مهتدی – ایلخانی و سازمانهای قوم پرست دیگر که بسرعت سرهم بندی شدند نیز مشمول این بحران شدند. تفاوت اینجاست که جریانات قوم پرست و بی ریشه اجتماعی، در قیاس با بستر اصلی ناسیونالیسم کرد و یا ناسیونالیسم پرو غرب که متکی به سنت سیاسی پایدارتری هستند و به همین اعتبار توان بازسازی خود را دارند، تصاعدی از این بحران ضربه خوردند و آینده آنها در هاله ای از ابهام فرو رفت. شاید کسانی بخواهند تابلوی سازمان زحمتکشان را نگاه دارند اما حقیقت اینست که این پروژه تمام شد. جریانی که با پول و اسلحه طالبانی و اتحادیه میهنی و گروکشی سیاسی سرهم شد، خیلی زودتر از آنچه تصور میشد متلاشی شد و به پایان رسید.

رویدادهای اخیر در سازمان زحمتکشان، صف آرائی مسلحانه جناحها در مقابل هم، گرو گرفتن کودکان، زندانی شدن افراد در اردوگاهها، درگیریهای فیزیکی و خطر هر لحظه ایجاد یک فاجعه و قتل عام همدیگر، اتخاذ روشهای بغایت عقب مانده و شبه مذهبی و تظاهرات گرو کشی عواطف و رفتارهای عشیره ای، حضور چند صد نفره نیروهای نظامی و امنیتی اتحادیه میهنی برای "کنترل اوضاع"، منعکس کننده گوشه هائی از ظرفیتهای عقب مانده و ارتجاعی ناسیونالیسم قومی است. این اوضاع اخیرا و کم و بیش در بحران و انشقاق حزب دمکرات کردستان ایران روی داد. در عین حال این رویدادهای اسفناک در میان جریانات قوم پرست واکنشی به سیر نابودی و اضمحلال سیاسی است که بن بست استراتژیک این خط ببار آورده است. در این اوضاع کدخدا منشی اپورتونیستی برای آشتی دادن جناحها اسمش "احساس مسئولیت" نیست. آوانس دادن به خط سیاسی منحطی است که سر سوزنی برای انسان و آزادی ارزش قائل نیست. کسانی مانند فدائیان خلق که روزی خود خالق 4 بهمن بودند حتی صلاحیت کدخدامنشی را در این دعوا ندارند. اینها دارند اشتراک سیاسی شان را دستمایه اظهار نگرانی وضعیت فعلی برای تداوم چنین سیاستهائی میکنند. باید تصریح کرد که جناح های سازمان زحمتکشان و موئتلفینشان در اتحادیه میهنی، موظفند مراتب خروج داوطلبانه افرادی که به هر دلیل عضو این سازمان شدند و امروز نمیخواهند در این وضعیت باشند را بطور روشن و علنی فراهم کنند. بویژه و بفوریت باید امر تامین جانی و آسایش کودکان و خانواده ها و غیر نظامیان و کسانی که بعنوان پناهنده در این اردوگاهها زندگی میکنند تضمین شود. یک سیاست مسئولانه اعمال فشار روی جناحهای این جریان برای تامین فوری این شرایط، پایان دادن به فضای تشنج و گروکشی، رفع خطر درگیری، پایان دادن به اعمال فشار به وابستگان این سازمان، و تامین شرایط برای انتخاب سیاسی و آزادانه آنهاست. دراین اوضاع نجات کسانی که مانند اسرا در این اردوگاهها تحت خطر دائمی بروزات فالانژیسم اند، انسانی ترین و مسئولانه ترین سیاست است.

"کنگره دوازدهم کومله"
هر دو جناح از نشست طرفداران مهتدی بعنوان "کنگره دوازدهم کومله" نام میبرند. تفاوتی اگر هست اینست که جناح ایلخانی زاده از آنجا که سیاستهایش در مقابل مهتدی شکست خورده است مشروعیت تشکیلاتی برای این "کنگره" قائل نیست. اما در اینکه این "کنگره دوازدهم کومله" است تردیدی بخود راه نمیدهند. بالاخره در اواخر مرداد ماه، نشست طرفداران مهتدی که به اعتراف خودشان با مانیپولاسیون و اعمال فشار و بدون توجه به مخالفین سرهم شد، تحت ارعاب لوله تفنگ و سرنیزه و آماده باش نیروهای این سازمان و داروغه ها و گزمه های حزب برادر یعنی اتحادیه میهنی کردستان عراق، با امضای "حزب کومله کردستان ایران" به کار خود پایان داد. اطلاق "کنگره دوازدهم کومله" به این مجمع، که مجمع جناح اکثریت و طرفداران عبداله مهتدی است، تائید و ادامه سرقت سیاسی نام کومله است. اینها با اطلاق "کنگره دوازدهم" تاریخ کنگره های کومله را مثل خود کومله مصادره میکنند. در شرایطی که شکست شان را همگان میبینند تلاشی عبث میکنند که خود را ادامه دهنده کومله و کنگرهای آن بدانند! در صورتی که این سازمان در اساس علیه آن تاریخ و افت و خیزها و انتخابهای سیاسی آن، علیه کمونیسم و سوسیالیسم در صحنه سیاسی کردستان، علیه سنتها و تاریخ کومله کمونیست قد علم کرد و پروژه ای برای نابودی آن بود. کسی در این سالها، بجز اتحادیه میهنی که خود پدرخوانده سازمان زحمتکشان بود و همینطور متحدین فدرالیست شان در اکثریت و فدائیان خلق و سلطنت طلبان و دیگر قوم پرستان، این سازمان را با کومله اشتباه نگرفت و سیاستهای این سازمان را به حساب تاریخ کومله کمونیست نگذاشت. به طریق اولی کسی این تجمع طرفداران آقای مهتدی را نیز به حساب "کنگره دوازدهم کومله" نمیگذارد.  

"حزب کومله کردستان ایران" 
اطلاعه پایانی نشست طرفداران مهتدی با امضای "حزب کومله کردستان ایران" صادر شده است. برخی در اینمورد فول دمکراتیک گرفتند که اینکار بدون مصوبه و قرار حزبی صورت گرفته است! اینگونه اظهار نظر برای حزب و جریانی که واقعا حزب سیاسی است و حساب و کتاب دارد البته وارد است اما برای جریانی که اتحادیه میهنی سرهم بندی کرده خیر. مستقل از این ایرادها و دعواهای درون خانوادگی اهمیت این امضا در اعلام پایان سازمان زحمتکشان توسط جناح مهتدی است. این امر متکی به ملاحضات و پیشدستی های مختلفی است؛

یک - جناح مهتدی میداند که عمر پروژه زحمتکشان با اهدافی که ابتدا براساس آن بنا شد تمام شده است و دعوا برسر اقلیت و اکثریت این سازمان دعوائی عبث است. قبل از اینکه دیگران پایان و شکست این پروژه را اعلام کنند خود مهتدی با حمایت طالبانی و اسپانسورهایش اینکار را کرده است.
دو- اتخاد این سیاست، تاریخ و عملکرد چند ساله اخیر سازمان زحمتکشان را روی دست جناح اقلیت میگذارد که در صورت انشعاب – که عملا رخ داده است و راهی دیگر بروی جناح اقلیت باز نیست- با آن خود را سرگرم کند.
سه - با شکست پروژه زحمتکشان و همینطور با توجه به وضعیت وخیم حزب دمکرات، کماکان امر بازسازی ناسیونالیسم کرد سوالی باز است. مهتدی میداند که در درون حزب کمونیست ایران جناحی طرفدار کار با نام کومله و گذاشتن کنار نام حزب هستند. شکست و بحران سازمان زحمتکشان میتواند و عملا این حرکت و تلاش ناسیونالیستهای موسوم به "طیف کومله" را تقویت میکند. مهتدی تلاش کرده است پیشاپیش و کماکان این سکه را بنام خود ضرب کند.
چهار- اسم و واقعیت اجتماعی کومله هنوز تعیین تکلیف نشده است. مهتدی در این مسیر هم قدم گذاشته است و در تداوم غضب نام کومله تداوم پروژه اش را برهمین اساس استوار کرده است. او پیشاپیش کومله ناسیونالیست را اعلام کرده است.
پنج - این حرکت میتواند در میان خود زحمتکشان - از خطی که در جناح اقلیت هم طرفدار دارد  و خواهان این بود و هست که کومله خود را سازمان "سوسیالیستی و انقلابی" نام نگذارد - نیرو بگیرد.

جناح مهتدی رسما به پروژه سازمان زحمتکشان پایان داد و در متن تلاش برای بقا و بازسازی ناسیونالیسم کرد خود را از تناقضات آن و حرکتهای سیاسی منبعد جناح مقابل و دیگر ناسیونالیستهای ذینفع در بازسازی کومله آزاد کرد. سوال اینست که این حرکت تا چه اندازه به بحران فدرالیسم و ناسیونالیسم کرد و بن بست استراتژیک آن پاسخ داده است؟

سیاست و اهداف "حزب کومله کردستان ایران"
اهداف و سیاستهای این سازمان جدید را قاعدتا باید در اسناد آتی آن جستجو کرد. اما اطلاعیه پایانی این نشست و "کنگره" اخیرش سرنخ ها را بدست داده است. جریان جدید عبداله مهتدی جریانی کاملا ناسیونالیست، متحد طالبانی و اتحادیه میهنی، متحد آمریکا، و افراطی تر متکی به همان سیاستی است که پایه سازمان زحمتکشان را گذاشت. این خط در اینمدت نه تنها تقویت شده بلکه صراحت بیشتری هم پیدا کرده است. جریانی قوم پرست و فالانژیست و فدرالیست. جریانی که بنا بر پراگماتیسم و حسابگری سیاسی، اگر شرایط اقتضا کند از "سوسیالیسم و دفاع از جنبش کارگری" هم میتواند سخن بگوید و اگر روند سیاسی در منطقه طور دیگری اقتضا کند میتواند طرفدار پرو پاقرص حمله نظامی آمریکا و یک پایگاه ضد کمونیستی و ضد کارگری باشد. جای دوری نباید رفت و احتیاج به غور و تفحص زیادی نیست. سیاستهای ایندوره سازمان زحمتکشان و روشهای تشکیلاتی مترتب بر آن و کارنامه اش در مقابل مخالفین درونی نشان میدهد که جریان جدید التاسیس "حزب کومله کردستان ایران" از چه قماشی است.

عبداله مهتدی با این حرکت آخرین گامش را برای شکل دادن به یک سازمان ناسیونالیست و قوم پرست کرد که بتواند سهمی در جمع آوری عناصر ناسیونالیست در کردستان داشته باشد برداشت. او و همفکرانش امیدوارند که چتری شوند که بخشی از نیروهای ناسیونالیست را در متن بحران حزب دمکرات، موقعیت نابسامان پژاک، و نارضایتی و کشمکش همفکرانش در سازمان کردستان حزب کمونیست ایران دور خود متحد کند. اما مستقل از تمهیدات و محاسبات عبداله مهتدی کشتی قوم پرستی در صحنه سیاسی کردستان به گل نشست. سیاست این سازمان نمیتواند از مناسبات جلال طالبانی با جمهوری اسلامی گامی فراتر بگذارد. اگر مناسبات دولت دست ساز عراق و مشخصا آمریکا با جمهوری اسلامی مبتنی بر همکاری و معامله و سازش باشد، و به این اعتبار دورنمای تنش و آپشن درگیری نظامی و تکرار عراق در ایران دور از دسترس باشد، به همین اندازه جریانات طرفدار آمریکا در منطقه بی افق تر و مهجورتر خواهند شد. حزب برادر جلال طالبانی نمیتواند برای "سرنگونی" جمهوری اسلامی کاری بکند. چنین جریانی در فقدان تنش آمریکا با جمهوری اسلامی سیاستش به ناچار به خط "اصلاح طلبان کرد" و دور باطل مذاکره با رژیم نزدیک میشود. مسیری که حزب دمکرات بکرات رفت و ناکام از آن بیرون آمد. حتی در چنین صورتی باید این جریان جدید الوالده بتواند خود را بعنوان یک پای سنت ناسیونالیسم کرد در کردستان تثبیت کند. در هر دو مسیر، چه بعنوان متحد ارتش آمریکا و یک فرقه قوم پرست ضد جامعه و چه بعنوان جریانی شبه دو خردادی تحت عنوان دفاع از منافع "ملت کرد"، جریانی بی ربط به مبارزه مردم و طبقه کارگر در کردستان است و تنها میتواند با پول و حمایت مالی امریکا و جلال طالبانی سرپایش بایستد. چنین جریانی نمیتواند نام کومله را با پرچم راست و ناسیونالیستی حفظ کند. بیش از پیش در انظار مردم و طبقه کارگر در کردستان جریانی بی ربط به تاریخ کومله و چپ بطور کلی در صحنه سیاسی خواهد بود. "حزب کومله کردستان ایران" بعد از شکست و پایان پروژه زحمتکشان چیزی نیست جز شاخه اتحادیه میهنی در کردستان ایران. اگر مردم در کردستان پژاک را بعنوان جریانی مستقل از پ کا کا برسمیت شناختند، جریان تازه تاسیس آقای مهتدی را هم مستقل از اتحادیه میهنی جلال طالبانی برسمیت خواهند شناخت. مردم در کردستان ایران جلال طالبانی و اتحادیه میهنی را متحد نزدیک جمهوری اسلامی میشناسند. حزب برادر اتحادیه میهنی در کردستان ایران، علیرغم هر موضع مخالفی که علیه جمهوری اسلامی بگیرد، همین تصویر را دارد. نبض چنین جریانی یا با ارتش آمریکا و تنش آمریکا با جمهوری اسلامی میزند یا با نشست و برخاست جلال طالبانی با جمهوری اسلامی. در هر حال چنین جریانی در میان مردم در کردستان ایران، حتی در میان ناسیونالیستهائی که از زاویه امر ملی شان در تخاصم با جمهوری اسلامی اند، جائی پیدا نمیکند. "حزب کومله کردستان ایران" آخرین تلاش برای باز گذاشتن دکان سیاسی قوم پرستی در کردستان ایران است. این آخرین تلاش تنها میتواند با یک تحرک آگاهانه کمونیسم کارگری تماما شکست بخورد و منزوی شود.

جناح ایلخانی زاده و "اقلیت پرو- رفرم"
جدال جناح مخالف مهتدی در قلمرو سیاسی کاملا بی اهمیت است. این جناح پلاتفرم سیاسی متفاوتی را نمایندگی نمیکند. اختلافات دو جناح نه برسر رفرم و دمکراسی درون تشکیلاتی بلکه برسر امکانات مالی و سهم هر کدام از منابع کمکهای مالی اتحادیه میهنی و آمریکاست. جناح ایلخانی زاده سر سوزنی با روندی که به تشکیل سازمان زحمتکشان منتهی شد نه تنها اختلاف ندارد بلکه معمار و شریک آنست. کلمات رمزی مانند کنترل بر حساب و کتابهای مالی و عدم حق انحصاری مهتدی بر دارائی ها و امور تشکیلاتی و رابطه با امریکا و اتحادیه میهنی و غیره، نه اختلافی سیاسی براساس مبانی و سیاست حاکم بلکه اختلافی برسر قدرت و تفوق و سهم هر کدام از کل این پروسه است. جناح ایلخانی نه نقدی بر سازمان زحمتکشان و عملکرد ناسیونالیستی و قوم پرستانه آن دارد و نه نقدی بر سیاستهای این جریان. هر دو جناح در برخورد با مخالفین سازمانی، در ایجاد مناسبات اربابی و عشیره ای در سازمان، در دامن زدن به فالانژیسم قومی و تنفر ضد کمونیستی، در فدرالیسم و نزدیکی به "کنگره ملیتهای ایران"، در نزدیکی به جریانات دست راستی و امثال اکثریت، در مخالفت با تاریخ کمونیستی کومله و شخصیتهای دخیل در این تاریخ، و در تقابل با کمونیسم کارگری یک موضع سیاسی مشترک دارند. اختلافی اگر هست اینست که این جریان در موضع "اقلیت" در این سازمان است. جناح ایلخانی بیشتر از مهتدی در کنار گذاشتن ظاهر اساس نامه ای و همان تعلق فرمال این سازمان به سوسیالیسم دهقانی عجله دارد. آنچه مهتدی را از ایلخانی متمایز میکند قدرت مانور و انعطاف بیشتر برای تطبیق با شرایط است. مهتدی زودتر متوجه شد که سیاست اتکا به حمله نظامی آمریکا، علیرغم دفاع دو آتشه ای که از آن میکرد، نمیتواند این جریان را سرپا نگهدارد. لذا برخلاف ایلخانی مدافع "هویت سوسیالیستی" قوم پرستانه زحمتکشان و چسپیدن به نام کومله برای حفظ خود میشود. این صرفا یک مانور بنا به مصالح سیاسی است. تمرکز روی این جنبه برای توضیح اختلافات دو جناح یک بیراهه است. اگر این جنبه مصرفی داشته باشد اینست که تعدادی از اعضا و جوانانی که سازمان زحمتکشان را با ظرف اعتراض و مبارزه سوسیالیستی اشتباه گرفتند و سر از اردوگاههای آنها درآوردند گمراه میکند و از نیروی آنها با این استدلال در تقابل تشکیلاتی سود میجوید. با شانه بالا انداختن جناح مهتدی و تشکیل "کنگره" و امضای "حزب کومله کردستان ایران" موقعیت جناح ایلخانی تماما در ابهام فرو میرود. اینجا دیگر کدخدامنشی ها و بخشیدن پنج کرسی در کمیته مرکزی کارساز نیست. طرف مقابل پروژه زحمتکشان را مختومه اعلام کرده است، موقعیت جناحش را بنا به سیاست روز تحکیم کرده است، اموال و امکانات و تلویزیون و غیره را به روش های مهوع مصادره کرده است، دست به ماشه و آماده باش این مراسم خجالت آور را پیش برده است، و حالا از موضع پیروز میخواهد که اقلیت بیاید و تمکین کند و به سیاست او مهر تائید بزند! جناح ایلخانی با این اوصاف توسط طرف مقابل مضمحل شده است. اگر تسلیم شرائط طرف مقابل شود بی اعتبارتر از پیش میشود و اگر تسلیم نشود چشم انداز "بازسازی سازمان زحمتکشان" را ندارد. اگر "کنفرانس بازسازی کومله" با اسلحه و پول اتحادیه میهنی سازمان زحمتکشان را متولد کرد، همین اسلحه و پول و مصلحت سیاسی روز "حزب کومله کردستان ایران" را متولد کرده است. این حزب ورژن اکستریمیست زحمتکشان اول است و بنابراین "بازسازی زحمتکشان" موضوعیتی برای ناسیونالیسم کرد ندارد. اگر سازش جناح ایلخانی با مهتدی و جریان جدیدش هموار نیست، چه راه دیگری به روی آنها باز است؟

جریان سوم "بازسازی کومله"
گفتیم این حرکت مهتدی و رویدادهای درون سازمان زحمتکشان به تقویت متحدین ناسیونالیست آنها در درون حزب کمونیست ایران و ناسیونالیستهای موسوم به "طیف کومله" دامن میزند. پیشتر منصور حکمت اشاره کرده بود که حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن کومله، در صورتی که کومله تعیین تکلیف جدی با ناسیونالیسم نکند، ترمینالی است که هرازچندگاه تعدادی از آن بیرون میروند و به عبداله مهتدی میپیوندند. در این سالها جریانی در درون حزب کمونیست ایران که از نظر مواضع سیاسی اختلاف مهمی با سازمان زحمتکشان نداشتند، خواهان فعالیت با نام کومله و کنار گذاشتن نام حزب کمونیست ایران بودند. در ماههای اخیر این جدال و اختلاف تشدید شد و اظهارات و ادله های آنان و پافشاری براین سیاست روی سایتها قرار گرفت. در گرماگرم همین تنش و بحران در اردوگاههای سازمان زحمتکشان، اخباری مبنی بر تشکیل جلسه ای از جانب طرفداران این خط در حزب کمونیست ایران در استکهلم منتشر شد که این اوضاع را مورد بحث قرار داده بود. بنا به همین اخبار گویا نمایندگانی از جناح ایلخانی نیز در این جلسه شرکت داشتند. مستقل از جزئیات و صحت و سقم این خبر و ترکیب شرکت کنندگان و مباحث آن، این موضوع یعنی فعال شدن این جناح و تعیین تکلیف سیاسی در متن این بحران یک مسئله واقعی است. مهمترین استدلال این خط که یک پایه واقعی هم دارد اینست که حزب کمونیست ایران یک نام است و وظایف یک حزب کمونیست را نمیتواند انجام دهد و اساسا کومله است و بهتر است با نام کومله فعالیت کند. سردمداران این خط اما اختلاف ماهوی با سازمان زحمتکشان نداشتند. کسی نقدی از اینها از موضعی کمونیستی در نقد سازمان زحمتکشان ندیده است. شاید بیشتر اختلافشان با خود مهتدی بود و بعبارتی دیگر تتمه خط ناسیونالیستی در درون حزب کمونیست ایران بعد از جدائی جناح ایلخانی – مهتدی و سناریوی "کنفرانس بازسازی کومله" بودند. سوالی که مطرح است اینست که این جریان بعد از پایان زحمتکشان و وجود جناح ایلخانی میتواند یک "کنفرانس بازسازی کومله" دیگر سازمان دهد؟ آیا "کومله" سومی بوجود میاورد؟ آیا بخشا با مهتدی میرود؟ آیا میتواند به خطی متمایز از کومله حزب کمونیست ایران و جریان تازه تاسیس "حزب کومله کردستان ایران" مهتدی شکل دهد؟ با پیشدستی مهتدی در اعلام "حزب کومله کردستان ایران" که تز محوری اینها را مصادره کرده است چه میکند؟

به نظر من این خط نه ظرفیت این را دارد که به خطی متمایز در مقابل کومله ناسیونالیست مهتدی شکل دهد و نه میتواند کپی دوم سازمان مهتدی را ایجاد کند و نه بازسازی سازمان زحمتکشان برایش موضوعیتی خواهد داشت. نه ایلخانیزاده و طرفدارانش میتوانند به یک موضع تماما کمونیستی بچرخند و نه خط موجود طرفدار فعالیت با نام کومله در حزب کمونیست ایران موضعی چپ و کمونیستی در قیاس با مهتدی و ایلخانی دارد. اینها عملا یک خط اند. یک راه باز برای اینها اتحادی قویتر برای پیوستن مجدد به جریان مهتدی و گرفتن سهم شان و فعالیت با نام "کومله" است. این امر لااقل در کوتاه مدت و با توجه به اوضاع اخیر و تنشهای موجود به نظر نمیرسد عملی باشد. اما یک غیر ممکن سیاسی نیست. آنچه که ممکن است اعلام سازمانی است که با توجه به تجربه منفی زحمتکشان در کردستان ایران، "کومله" ای کمی چپ تر و کمی نزدیک تر به تجربه تاریخی کومله برای رقابت با مهتدی و بعبارتی دقیقتر ایجاد یک سازمان ناسیونالیست دیگر است. چنین پروژه ای با توجه به مواضع سردمداران آن، تداوم همان سیاست و پروژه زحمتکشان و تضعیف جریان سید ابراهیم علیزاده و نهایتا مصادره قطعی تاریخ کمونیستی کومله است. چنین جریان فرضی در متن سنت جنبش ناسیونالیستی کرد دیری نخواهد پائید که با جناحهای حزب دمکرات و "حزب کومله کردستان ایران" مهتدی مجددا در جبهه کردستانی جمع میشوند. شکل گیری چنین جریانی بعد از شکست سازمان زحمتکشان یک دستاورد نیست، بلکه یک ضربه به سوسیالیسم و کمونیسم در کردستان است و باید مانع آن شد. شکل گیری چنین جریانی پروژه مهجور مهتدی را جانی دوباره میدهد و بعد از دوره ای رفع کدورت ها و کدخدامنشی های "دوستان خلق کرد" و "برخوردهای مسئولانه" این و آن کادوی جدیدی به ناسیونالیسم کرد میدهد. محور یک سیاست کمونیستی باید مبتنی بر تثبیت شکست و بن بست پروژه فدرالیسم و سازمان جلال طالبانی در کردستان ایران و تقویت کمونیسم در صحنه سیاسی کردستان در تقابل با ناسیونالیسم کرد باشد.

کومله کمونیست، فرصت جدید
اگر زمانی که جریان زحمتکشان توسط جلال طالبانی و "جعبه سیاه" معروف و گرو کشی کنگره کومله شکل گرفت، جناح چپ کومله توصیه منصور حکمت مبنی بر اعلام کومله کمونیست را عملی کرده بود، بسیار زودتر از امروز پروژه زحمتکشان تمام میشد. حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن کومله چنین کالیبری را از خود نشان نداد. بجای تفکیک نقد طبقاتی و موضع اجتماعی خود در مقابل یورش ناسیونالیسم به مسائل خرد تشکیلاتی چسپید و میدان را برای تاخت و تاز جریان مهتدی –ایلخانی و طرفدارانشان در درون حزب و ناسیونالیستهای موسوم به "طیف کومله" در بیرون حزب خالی کرد. رویدادهای سالهای اخیر و بحران اخیر زحمتکشان و تحرک جدید ناسیونالیستها در حزب کمونیست ایران حقانیت سیاست و توصیه منصور حکمت را قویا اثبات کرد. سوال اینست که امروز کومله در مقابل این اوضاع چه سیاستی اتخاد میکند؟ تردیدی نیست که با تداوم سیاست فعلی دست را تماما به ناسیونالیستها میبازد و اثری از آنچه که روزی کومله به معنای چپ و کمونیستی آن بود نمیماند. به نظر نمیرسد کسانی باشند و بتوانند در متن فرصت ایجاد شده و شکست پروژه زحمتکشان و بحران ناسیونالیسم کرد، پرچم کومله کمونیست و دفاع از تاریخ کمونیستی کومله و سیاستها و رهبران و شخصیتهایش را در مقابل سیاست و استراتژی ناسیونالیسم کرد برافرازند. به نظر میرسد تداوم حفظ مرزبندی با کمونیسم کارگری و امتیاز دادن به ناسیونالیسم و حفظ وضع موجود و جلوگیری از خونریزی بیشتر سیاست مسلط تر کومله باشد. اما این سیاست شکست خورد و حتی در متن بحران زحمتکشان به ناسیونالیسم نیرو میدهد. توجه نکردن رهبری کومله به این واقعیت در حکم خودکشی سیاسی است. بنابراین امروز تنها راه واقعی دفاع از کومله، دفاع از تاریخ کمونیستی آن، بلند کردن پرچم انتقادی و ضد ناسیونالیستی و تفکیک اجتماعی خود است. امروز سیاست مقابله با "حزب کومله کردستان ایران" مهتدی، که رسما یک کومله ناسیونالیست و ورژن جدید تر سازمان زحمتکشان اما در شرایطی بسیار نامساعد و بی افق با کارنامه ای سیاه است؛ برافراشتن پرچمی متکی بر تاریخ کمونیستی کومله است. واقعیت اینست علیرغم فرصتی که کومله از دست داد و سیاست نادرستی که در قبال پروژه زحمتکشان اتخاذ کرد، مجموعه شرایطی در متن رویدادهای سیاسی منطقه یکبار دیگر این فرصت را فراهم کرده است. از دست دادن مجدد این فرصت نتایج وخیمی دارد؛ حزب کمونیست ایران و در واقع کومله بیش از پیش تضعیف میشود. ناسیونالیستهای درون حزب، و حتی کسانی که ناسیونالیسم قوی ای ندارند اما افقی در تداوم پروژه حزب کمونیست ایران ندارند، بخشا سریعتر و بخشا تدریجا جذب کمپ ناسیونالیسم کرد و پروژه کومله ناسیونالیست میشوند. عده ای پراکنده و پاسیف میشوند و بخش مهمتری تدریجا حول یک پروژه ناسیونالیستی با سایه روشنی با سازمان زحمتکشان قدیم با  سوسیالیسمی دهقانی و تشریفاتی برای تمایز با حزب دمکرات جمع میشوند. اینبار امکان مصادره قطعی نام و تاریخ کومله با روایتی کاملا ناسیونالیستی و دست راستی امکان تحقق بیشتری دارد. مجموعه این اتفاق با هر درجه کم و بیش به ضرر کمونیسم و طبقه کارگر در کردستان بطور کلی و به ضرر کومله و تاریخ کمونیستی قدیم آن بطور اخص است. امروز شرایط تعیین تکلیف اجتماعی و طبقاتی کومله بیش از هر زمان فراهم شده است و اگر این تعیین تکلیف به شکل اصولی و مبتنی بر یک تاریخ مدون و واقعی و غیر سکتاریستی از جانب کمونیستهای کومله صورت نگیرد، این امر بدون شک از جانب ناسیونالیستهای کومله صورت خواهد گرفت. تردیدی نباید داشت که ادامه وضعیت کنونی در حزب کمونیست ایران و یک مرزبندی سطحی سازمان کردستان آن با جریان ناسیونالیستی جدید تحت نام "کومله"، ضربه ای مهلک تر به کومله میزند که همین سیاست در برخورد به تشکیل سازمان زحمتکشان زد.

سیاست کمونیسم کارگری
موقعیت امروز جریانات ناسیونالیسم کرد از حزب دمکرات تا سازمان زحمتکشان چیزی نیست جز بحران ناسیونالیسم کرد در متن یک بن بست استراتژیک و سیاسی. این شکست سیاسی باید به تقویت کمونیسم و جنبش سوسیالیستی در کردستان و صحنه سیاست ایران در تقابل با فدرالیسم و قوم پرستی ترجمه شود. کل نیروهای کمونیستی کارگری و جنبش سوسیالیستی در کردستان باید درسهای این شکست را به خودآگاهی طبقاتی و تیزی مواضع ضد ناسیونالیستی خود در سیاست و مبارزه طبقاتی ترجمه کنند. ماهیت ارتجاعی فدرالیسم همانطور که هست با نیروهای حامی آن باید به مردم شناسانده شود و بعنوان دشمن طبقه کارگر و سوسیالیسم و آزاد اندیشی و مدرنیسم شناخته شود. کمونیسم کارگری و جنبش سوسیالیستی در کردستان که تسلیم دو خرداد و اتوپی "دولت کردی" و الگوی کردستان عراق نشد، و همواره علیه این سیاستهای ارتجاعی و پیامدهای ارتجاعی تر آن هشدار داد، حقانیت سیاسی اش اثبات میشود. شکست آمریکا در عراق و بن بست استراتژی ناسیونالیسم کرد و فدرالیسم و ناسیونالیسم ایرانی پرو غرب، و به همین اعتبار شکست و بی افقی جریانات قوم پرست و حامیان "چپ و دلسوز" دمکرات و فدرالیست شان، زمینه رشد و استحکام سوسیالیسم کارگری و جنبش کمونیستی کارگری را فراهم میکند. سیاست کمونیسم کارگری باید تثبیت این حقایق سیاسی و اجازه ندادن به قد علم کردن مجدد ارتجاع قوم پرستی در کردستان تحت هر نامی باشد. سیاست کمونیستی کارگری باید شکست و بحران ناسیونالیسم کرد را به پیشروی کمونیسم تبدیل کند. امروز کارگران و مردم در کردستان اهمیت داشتن سیاست روشن و پرچم انتقادی کمونیستی را بهتر درک میکنند. امروز حتی طرفداران کومله درمیابند که رهبری کومله برخورد ضعیفی با پروژه زحمتکشان داشت و تداوم آن تنها سازش و دادن آوانس به ناسیونالیسم کرد است. امروز بیش از هر زمان ضروی است که چپهای کومله با سرافراشته از تاریخ کومله کمونیست و حب کمونیست ایران و سازندگان آن و بویژه منصور حکمت در تقابل با کومله ناسیونالیستی که میخواهد نام و تاریخ کومله را به پای عشیره گری و نظم نوین و جلال طالبانی و محافل ناسیونالیست ضد کومله فدا کند دفاع کنند. سیاست کمونیستی کارگری باید در جهت تقویت و استحکام صف وسیع جنبش سوسیالیستی در کردستان ایران و آزادیخواهی و انترناسیونالیسم کارگری باشد. بحران ناسیونالیسم کرد زمینه تقویت سوسیالیسم را بیش از پیش در کردستان فراهم کرده است. رویدادهای سازمان زحمتکشان و تلاشی آن در فقدان تسلط یک سیاست راست و امید حمله آمریکا به ایران مسجل بود و این جریان همان سرنوشتی را پیدا کرد که لایق آن بود. بحران ناسیونالیسم کرد و تلاشی زحمتکشان اگر اهمیتی دارد اینست که فدرالیسم و قومیگری در صحنه سیاست کردستان از نفس افتاد. اهمیت دیگر این بحران علیرغم مواضع تاکنونی کومله اینست که بار دیگر شرایط تعیین تکلیف اجتماعی و طبقاتی کومله را فراهم کرد. کومله اگر میخواهد در چشم اندازی چپ و در پیوستگی با تاریخ قدیم خود در صحنه سیاست کردستان بعنوان یک نیروی مطرح و موثر بماند، راهش تداوم سیاست تاکنونی نیست بلکه تعیین تکلیف با کومله ناسیونالیست از یک موضع کمونیستی و کارگری است. اگر برخوردی مسئولانه و کمونیستی است، کمک به این تعیین تکلیف به نفع تاریخ کمونیستی و معرفه و مدون کومله و تثبیت شکست ناسیونالیسم است.

4 سپتامبر 2007